۱۳۹۵ مهر ۱, پنجشنبه

به مناسبت اولین سالگرد کشته شدن معلم انقلابی مان شاهرخ زمانی

حمید قربانی

به مناسبت اولین سالگرد کشته شدن معلم انقلابی مان شاهرخ زمانی


جدل دو اکونومیست برسر دستمزد
اخیراً یکی از شاگردان منصور حکمت شکوایه ای* به اکونومیست دیگری که در ایران مدرس نیز هست نوشته که چرا کارگران باید حداقل یک و نیم میلیون تومان دستمزد بگیرند؟ بلکه باید سه و نیم میلیون تومان دستمزد دریافت دارند. تا آنجا که این بحث یک بحث آکادمیک و مربوط به طبقه کارگر نیست ما آنها را به حال خود رها می کنیم تا بر سر دستمزد ها برروی کاغذ بایکدیگر چک و چانه بزنند و خوش باشند. ولی از آنجائی که پای طبقه کارگر می خواهد به میان آید و برسر درک مارکسیستی از مسئله صحبت به میان می آید، کمونیستها وظیفه خود می دانند که دخالت کرده تا این اکونومیستهای حرفه ای را به لانه های خویش بازگردانند.
قبلاً بهتر است روی این موضوع تأکید شود که مارکسیستها از هر گونه مبارزات حق طلبانه طبقه کارگر در هر سطح و سطوحی پشتیبانی می کنند، منتها این پشتیبانی به منظور ارتقاء مبارزات کارگران به مبارزات سیاسی  و برا ی در هم شکستن دولت کنونی و کسب قدرت سیاسی  بوسیله ی طبقه کارگر و برپائی دیکتاتوری پرولتاریاست. بجز این هر گونه پشتیبانی از مبارزات خرده و ریز طبقه کارگر و در همان حد نگه داشتن آن اکونومیستی و خیانت به طبقه کارگر و آرمانهای اوست.
اکونومیست ایرج آذرین در نوشته خود دروغ هایی به مارکس نسبت می دهد تا سازشکاری خویش را در مقابل بورژوازی پنهان کند که گویا مارکس مقدار مشخص دستمزد را حق طبقه کارگر می داند و کمتر از آن را ناحقی. ونمی دانم دستمزد بیشتر از آن چه می شود لابد حق بورژوازی زائل شده است. در جائی به دفاع از اقتصاد بازار آزاد بخوانید ادغام شدن در بازار جهانی امپریالیسم می نویسد.

(نزدیک به چهار دهه انزوای اقتصاد ایران از بازار جهانی موجب فاصله ی عظیم تکنولوژیک بین اقتصاد ایران و سطح متوسط کاپیتالیسم جهانی شده. تحریم های اقتصادی ابدا عامل عمده ی ایجاد چنین فاصله ی عظیم تکنولوژیک نبوده، بلکه برکنار ماندن کاپیتالیسم ایران از فشار رقابت بازار جهانی انگیزه ی اقتصادی عینی ای برای ارتقاء تکنولوژی به صاحبان سرمایه نمی داد.بهای این انزوا را سرمایه داران ایران ندادند، طبقه کارگر ایران داد.)

خوب ایشان بسیار ناراحت از انزوای تاریخی ایران در بازار جهانی است و برای اینکه ناراحتی خود را از این انزوا به مُد روز کند و چون سنگ طبقه کارگر به سینه زدن را یک پز سیاسی می داند خود را ناراحت جلوه می دهد از اینکه بیشترین این زیان را طبقه کارگر برده است. ایرج آذرین به پیروی از استاد خود منصور حکمت مترصد این است که اگر حزبش به نوعی به قدرت برسد درهای مملکت را برای غارت شدن توسط امپریالیستها باز بگذارد و کشوری همچون غنا و نیجریه که به علت باز بودن درهایش طبقه کارگر آن هیچ صدمه ای ندیده است! را تحویل طبقه کارگر ایران دهد... در جای دیگر با وقاحت تمام می گوید:

با ختم تحریم ها و "برجام"، با افزایش واردات پر سود کالاهای خارجی و تشدید رقابت بازار، روزآمد کردن تکنولوژی در اقتصاد ایران ضروری شده، اما سرمایه داران ایران تلاش می کنند تا میزان دستمزدها و شرایط کار را در همان سطح نازل تاکنونی نگاه دارند، تا به این ترتیب شاید از ادغام در بازار جهانی دولّا و پهنا سود ببرند.

 ببینید که ایرج آذرین چقدر از توافق نامه برجام و قطع تحریم ها خوشحال شده است و روی به کارگران می گوید: ای کارگران بدانید که برجام باعث شده است دستمزدهایتان اضافه گردد ولی این سرمایه داران سود پرست دستمزد شما را در همان سطح نازل نگه داشته اند. ایرج آذرین بدین تصور است که قرار داد برجام برای رفاه حال مردم ایران تنظیم شده است و به صف شدن شرکت های امپریالیستی برای غارت ثروتهای ایران و استثمار وحشیانه طبقه کارگر برای ایجاد مافوق سود را امری مثبت برای طبقه کارگر ارزیابی می کند. ایرج آذرین نمی داند و یا نمی خواهد بداند که حکومت های ارتجاعی و سرمایه داری هر حرکتی که انجام دهند به ضرر طبقه کارگر و مردم زحمت کش است. چرا که هر حرکتی برای تقویت سیستم بهره کشی به ضرر طبقه استثمار شونده خواهد بود. مگر می شود قرار دادی را جمهوری اسلامی برای تحکیم خودش با امپریالیستها امضاء کند و این بنفع مردم و کارگران باشد. این مردم فریبی بیش نیست. در رابطه با تئوری مارکس در رابطه با دستمزد کارگران خودش را به کوچه علی چپ می زند و می خواهد این تصور را ایجاد کند که قوانینی را که مارکس از تجزیه و تحلیل جامعه سرمایه داری کشف کرده است به خودی خود محترم و طبقه کارگر باید به آن گردن نهد. مارکس تمام قوانین دستمزد و اضافه ارزش و بار آوری کار و بحران را در سیستم سرمایه داری کشف نمود تا به کارگران بگوید که آنها در چه شرایط رقت بار و در زیر یوغ  بندگی دارند زندگی می کنند و استثمار می شوند نه اینکه ایرج آذرین برای اینکه مبارزات اکونومیستی را به جنبش طبقه کارگر تزریق کند مارکس را سرو ته می خواند. او می نویسد:

(اگر مساله را خیلی ساده بیان کنیم، سوال این است: آیا میزان دستمزد را نرخ سود تعیین می کند؟ یا به بیان فنی تر، آیا سطح دستمزد تابعی است از متغیر مستقل نرخ سود؟ ممکن است اکثر آدم های عادی پاسخ شان آری باشد، اما واقعیت این است که بین مکاتب اقتصادی مختلف پاسخ های متفاوتی به این پرسش ها می دهند.)

در اینجا ایرج آذرین به عنوان یک محقق اقتصادی که می خواهد بداند که میزان دستمزد در سیستم سرمایه داری تابع چه فاکتورهایی است وارد بحث نشده است. خیر او در مقام یک سرمایه داری که می خواهد به کارگرانش حقوق بدهد وارد بحث شده و طبق محاسبات خودش دستمزد سه و نیم میلیون تومان را برگزیده است و نمی داند که قانون دستمزد کارگران که مارکس بیان داشته را تحت سیستم سرمایه داری بیان نموده و به هیچ وجه حق طبیعی کارگران نمی داند. دستمزد نیروی کار به عقیده مارکس نه برمبنای کالایی که تولید می کند بلکه بر مبنای حداقلی است که وسائل معیشت کارگران را تأمین می نماید. و این مثل هر کالای دیگر در بازار با چک و چانه زدن همراه است و بر مبنای شرایط متفاوت بالا پایین می گردد. و بالا پایین شدن دستمزد در سیستم سرمایه داری تا حدی است که استثمار کارگران و تولید اضافه ارزش تضمین گردد. وگرنه، اگر بجز این باشد، صحبتی از سرمایه داری نمی توان به میان آورد.
ولی به عقیده مارکس و انگلس و لنین  طبقه کارگر نباید چشم داشتی به اضافه دستمزد داشته باشد که البته (مبارزه برای هر مقداراضافه دستمزدی در سیستم سرمایه داری حق مسلم کارگران است و باعث می شود تا دشواری های زندگی شان به نسبت کمتر گردد) بلکه در اساس، باید برای در اختیار گرفتن قدرت سیاسی و کنترل تولید و لغو مالکیت خصوصی و استقرار مالکیت اجتماعی، مبارزه کند. این سرمایه دار کیست که باید با او وارد چک و چانه زنی برای اضافه دستمزدشد؟  ایرج آذرین مالکیت او را بر ابزار تولید به رسمیت می شناسد. ایرج آذرین مالکیت سرمایه دار را نیز بر نیروی کار در ساعاتی که توسط سرمایه دار خریداری گشته به رسمیت می شناسد. ایرج آذرین بازار های سرمایه داری را نیز به رسمیت می شناسد. .ایرج آذرین سیستم سرمایه داری را به رسمیت می شناسد و برای آن برنامه دارد.

ایرج آذرین در مقام یک مصلح اجتماعی وارد می شود و می گوید:

(اقتصاد قوانینی دارد که عینا مانند قوانین طبیعت ابژکتیو اند و هر تلاش برای نقض آنها کلیت حیات اقتصادی را تهدید می کند، و کار علم اقتصاد، عینا مثل علوم طبیعی، یافتن این قوانین عینی است. سرمایه داری و مکانیزم بازار حتی از طبیعت طبیعی تر اند. تعیین سطح دستمزد با مکانیزم بازار جزو قوانین این "طبیعت" است.) 

این درست است که اقتصاد سرمایه داری دارای قوانینی است ولی اتفاقاً طبقه کارگر به نقض این قوانین باید  بیاندیشد، برخیزد وگرنه، باید، برده همیشگی سرمایه باقی بماند. این جاودانه دانستن نظم موجود است.
باز برای وارونه جلوه دادن نظریه مارکس در مورد دستمزد چنین می نویسد:

نظریه ی مارکس، همان طور که در بخش اول هم اشاره کردیم، بر آن است که میزان نیروهای تولیدی یک جامعه حد نهایی سطح دستمزدها را ترسیم می کنند.

در جمله بالا اینطور باید  خواند که ایرج آذرین حد نهایی دستمزدها را میزان نیروی تولیدی جامعه می داند. چگونه چنین حرف غیر علمی و چرندی را می توان به مارکس نسبت داد؟. این حرف بیان هیچ چیزی نیست. میزان تولید نیرو های مولد به چه معنی است؟ مارکس کجا چنین چیزی را بیان نموده است؟!
در آخر ما، قطعه ای ازفریدریش انگلس که گویا در جواب به خزعبلات ایرج آذرین به دوست شان رئیس دانا است را می آوریم تا روح بحث ایشان بهتر درک گردد.

" خوب، حالا بر اساس اقتصاد سیاسی چه چیزی مزد روزانۀ عادلانه و کار روزانۀ عادلانه نامیده می شود؟ خیلی ساده سطح دستمزد و مدت و شدت کار روزانه ای که بوسیله رقابت میان کارفرما و کارگران در بازار آزاد تعیین می گردد. خوب حالا که آنها به این نحو تعیین می گردند، چیستند؟
مزد روزانه عادلانه تحت شرایط عادی، مبلغی است که برای امرار معاش کارگر ضروری باشد، معیشتی که او بر اساس سطح زندگی، موقعیت و کشور خود لازم دارد تا قادر بادامه کار و بقای نسل خود باشد. سطح واقعی مزد می تواند برحسب نوسانات جریان بازار، گاهی بالاتر و گاهی پایین تر از این مقدار باشد ولی در شرایط عادی این مبلغ باید به هر حال عبارت باشد از حد متوسط کلیه نوسانات مزدها....
ولی ما می خواهیم قدری عمیق تر به موضوع بپردازیم: از آنجا که طبق نظر اقتصاددانان سیاسی، مزد و مدت کار، بوسیله رقابت تعیین می شود، عدالت باید ظاهراً چنین باشد که هردو طرف در شرایط مساوی، نقطه حرکت عادلانه واحدی داشته باشند. اما قضیه اصلا به این صورت نیست. اگر سرمایه دار نتواند با کارگر به توافق برسد، این امکان برایش وجود دارد که صبر کند و در ضمن این مدت از سرمایه اش امرار معاش نماید. اما کارگر قادر به این کار نیست. او فقط از دستمزدش زندگی می کند و به این جهت باید در هر زمان ، در هر جا و تحت هر شرایطی به کار بپردازد. برای کارگران نقطه حرکت عادلانه ای وجود ندارد. او به علت گرسنگی در وضع کاملاً نا مناسبی قرار دارد. با وجود این طبق اقتصاد سیاسی طبقه سرمایه دار این کمال عدالت است!...
حالا ما می خواهیم بررسی کنیم که سرمایه دار بوسیله کدام منبع می خواهد این دستمزد کاملاً عادلانه را بپردازد. طبیعی است بوسیله سرمایه. ولی سرمایه تولید ارزش نمی کند. به استثنای ملک و زمین، کار تنها منبع ثروت است. سرمایه چیزی نیست بجز انبوهی از محصول کار. از این مطلب چنین نتیجه گیری می شود که مزد کار بوسیله خود کار پرداخت می شود و کارگر دستمزدش را از محصول کار خودش دریافت می کند. طبق آنچه عدالت نامیده می شود، مزد کارگر باید عبارت از محصول کار او باشد و این ، بر اساس اقتصاد سیاسی عادلانه نیست. برعکس، محصول کار کارگر نصیب سرمایه دار می شود و کارگر سوای مایحتاج زندگیش چیزی عایدش نمی گردد. و به این ترتیب نتیجه نهایی این مسابقه غیرعادی رقابت « عادلانه » ایست که محصول کار کسانی را که کار می کنند بطور اجتناب ناپذیری در دست آنهایی که کار نمی کنند انباشته می سازد و محصول کار در دست آنها به صورت وسیله ای نیرو مندی برای به بردگی گرفتن کسانی که آنرا بوجود آورده اند در می آید...
از آنچه شرح دادیم... عدالت اقتصاد سیاسی، و رد حقیقت عدالتی که موجب تثبیت قوانین مسلط برجامعه کنونی شده است، عدالتی کاملاً یک جانبه بوده و به نفع سرمایه دار است. به این جهت باید شعار انتخاباتی قدیم را برای همیشه بخاک سپرد و شعار دیگری را جانشین آن کرد.
این خود مردم زحمتکش اند که باید صاحب وسایل کار، مواد خام، کارخانه ها و ماشین آلات باشند."
 تاکید از من است ـ بر گرفته از مقاله مزد روزانه عادلانه برا ی کار روزانه عادلانه  فریدریش انگلس


تذکر: من بر این باور نیستم که جناب آقای ایرج آذرین و امثالهم، متون کلاسیک مارکسیستی را  نخوانده باشند، اما به نظر من، آن پایگاه طبقاتی و منافع طبقاتی است که ایرج آذرین ها را وادار می کند که برای طبقه کارگر و زحمتکشان به طرزی استاد مابانه، از جامعه ی "... ایده آل" صحبت کند که در آن،  کارگران، هنور مجبور هستند، مقتضیات جوامع طبقاتی را رعایت نمایند و مزدی برابر حداقل باقی مانده از محصولات خویش را در یافت دارند و گر نه، "خیال باف" هستند!

رفقای کارگر کمونیست و انقلابی، به باور من، این سازمان ها که چنین رهبرانی دارند، همان طویله اوژیاس اند که می باید بوسیله شما، کارگران متحزب در حزب سیاسی خودتان  در فردا،لایروبی گردند و با سازماندهی کارگران انقلابی و کمونیست، کارگران آگاه و انترناسیونالیست تا برای آماده کردن کل طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان و برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری – کمونیستی که شرایط لغو جامعه طبقاتی را، با درهم کوبیدن و درهم شکستن دولت کنونی و ایجاد دولت کارگران مسلح – دیکتاتوری انقلابی – طبقاتی پرولتاریا، در شکل شوراها و یا... فراهم می آورد و جامعه کنونی استثمارگر و در حال نابودی و نیستی، در سطح جهانی را، بسوی جامعه ی کمونیستی و نه " آزاد، برابر وایده آل" که در آن اصل: «از هرکس برحسب توانائی اش و به هرکس برحسب نیازهایش!». جاری است، رهنمون گردد!

گرامی باد، یاد همه جانفشانان طبقۀ کارگر، بویژه شاهرخ زمانی!
مرگ بر سرمایه، پیروزباد انقلاب سرخ، زنده باد کمونیسم!
حمید قربانی۲۰ سپاتامبر ۲۰۱۶


*- نوشته ی ایرج آذرین - میان دو حق برابر... 


http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=73205

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر