۱۳۹۵ دی ۸, چهارشنبه

نامه ی سرگشاده محسن حکیمی

به آقای اصغر فرهادی
+++++
جناب آقای اصغر فرهادی،
ضمن درود، پیش از هر چیز لازم می دانم احساسات شما را در باره ی «زندگانِ» گورخواب تحسین کنم، احساساتی که شما را به نگارشِ نامه به رئیس جمهوری اسلامی برانگیخته است. انتظار هم همین است که هنرمند متعهدی که می کوشد در فیلم هایش مصائب و معضلات اجتماعی را به تصویر کشد در برخورد با این گونه فجایع احساس «شرم» کند، احساسی شریف و انسانی که شما خواسته اید دیگران را نیز در آن سهیم کنید. همچنین، شما در این نامه به درستی مسئولان دولتی و به طور کلی «همه آنان را که در این سی و چند سال مسئولیتی داشته اند و دارند» مسئول این فاجعه ی انسانی دانسته اید. بی تردید، مسئولیت فجایعی از این دست متوجه دولتمردان و اداره کنندگان جامعه است و به طبع باید پیش و بیش از هر کسِ دیگر آنها را مسئول دانست و مخاطب قرارداد. رئیس جمهوری اسلامی نیز موظف است به نامه ی شخص شما پاسخ دهد، نه این که در حاشیه ی مراسمی دیگر صرفاً اشاره ای گذرا به آن بکند، آن هم برای بهره برداری از آن به قصد برطرف ساختن اختلاف های خود با جناح دیگر. و سرانجام این که توصیه ی شما به حاکمان نیز که با لباس مبدل به میان مردم بروند و بی واسطه از درد و رنج آنها باخبر شوند البته از خیرخواهی و انسان دوستی تان سرچشمه می گیرد و بی تردید مغتنم است.
پیداست که علت فقر و سیه روزیِ مردمی که اکنون کارشان به زندگی در گور کشیده است سببی ژرف تر از آن دارد که با به میان مردم رفتنِ حاکمان با لباس مبدل آبی از آبِ آن تکان بخورد، و بی گمان شما نیز آن را نه به عنوان چاره ی درد بلکه صرفاً برای آگاه شدن مسئولان از این گونه فجایع توصیه کرده اید. اما چرا فقط تا این حد پیش رفته اید و در باره ی لایه های زیرین این گورخوابیِ ننگین هیچ نگفته اید؟ شما ژرف بین تر از آنید که ندانید علت این پدیده، کمبود مسکن نیست. شما آگاه تر از آنید که ندانید در همین تهران، با همه تراکم جمعیت اش، آن قدر جا برای اسکان مردم وجود دارد که همه بتوانند سرپناهی با امکانات متعارف داشته باشند. شما بی شک می دانید که در همین تهران نه تنها مسکن بلکه از سفیدی نمک تا سیاهی ذغال هرچه بخواهید در بهترین نوع آن وجود دارد. اما این نیز حقیقتی بدیهی است و همگان – چه رسد به هنرمند فرهیخته ای چون شما – می دانند که این همه مسکن و خوراک و پوشاک و رفاه و به طور کلی ثروت بیکران فقط در اختیار عده ی بس کم شماری از جمعیت قرار دارد و اکثریت مطلق جامعه یا به طور کامل از آنها محرومند یا با هزار جور دوندگی و در واقع سگ دو زدن فقط به بخش بس ناچیزی از آن دسترسی دارند. آری، آقای فرهادی عزیز! علت گورخوابی را باید در این نظم انسان سوز جست، نظمی که در آن اکثریت مطلق جامعه مجبورند نیروی کار خود را به ثمن بخس بفروشند تا در ازای یک زندگیِ بخور و نمیر برای اقلیتی بس ناچیز ثروت بیکران تولید کنند.
جناب آقای فرهادی!
دولت – نه تنها در ایران بلکه در همه جای دنیا – خود حافظ این نظم است و اجزای تشکیل دهنده ی آن از دوام و بقای رابطه ی اجتماعیِ خرید و فروش نیروی کار سود می برند و، از همین رو، دولتمردانِ حافظ سرمایه حتا اگر از گورخوابی انسان های زنده «شرم» کنند، حتا اگر بیشترین حسن نیت را به مردم داشته باشد، بازهم قادر نیستند کمترین خللی بر این نظم وارد کنند. سهل است، همین گورخوابی به بهترین شکل نشان می دهد که دولت سرمایه سالار از اداره ی جامعه ناتوان است. بنابراین، کافی نیست که فقط دولت را مسئول این گونه فجایع بدانیم؛ کافی نیست که فقط از دولت بخواهیم از دیدن این ننگ احساس «شرم» کند»؛ کافی نیست که فقط از حاکمان بخواهیم برای پی بردن به درد و رنج مردم با لباس مبدل به میان آنان بروند. باید از دولت بخواهیم به دلیل ناتوانی از اداره ی جامعه از قدرت کنار برود تا مردم خود عدالت را در جامعه برقرار کنند.
با احترام،
محسن حکیمی
8 دی 1395

و ما به این نوشته درست و دقیق اما نا تمام آقای محسن حکیمی باید اضافه کنیم که چون دولت، دولت طبقاتی و این دولت سرمایه داری است اولا" دولت خود به خود و با روی خوش کنار نمی رود و حتی اگر کنار هم برود باز هم تا زمانی که طبقه سرمایه داری حاکم است باز دولت مخصوص خودش را می سازد مانند بعد از انقلاب 57 که پس از کنار رفتن دولت سلطنتی، دولت اسلامی جای ان را گرفت و وظایف آن را به عنوان دولت طبقه سرمایه داری ادامه داد تا اینکه جامعه ایران را به اینجا رساند بنا براین برای نجات باید کل حاکمیت سرمایه داری کنار برود و این نیز با روی خوش و بدون مبارزه قهر امیز ممکن نخواهد شد، بنا براین مجموع حکومت سرمایه داری  با هر اشکال مختلفش باید از طریق یک انقلاب کارگری سرنگون شود و این کار نیز با وضعیت کنونی جامعه که طبقه کارگر دچار پراکندگی و تفرقه و بدون تشکل و سازمان یافتگی است ممکن نخواهد شد در نتیجه طبقه کارگر باید از طریق فعالیت نیروهای انقلابی ، فعالین کارگری ، تشکل های مستقل کارگری و کمونیست ها باید با ایجاد تشکل های بیشتر ، سراسری کردن انها و ایجاد هسته ها و کمیته های انقلابی مخفی در محل کار و محل زندگی و حزب انقلابی طبقه کارگر ، تفرقه و پراکندگی طبقه کارگر را از بین برده و همبستگی طبقاتی کارگری را ایجاد کرده و طبقه کارگر را از طبقه در خود به طبقه برای خود تبدیل نمایند تنها در این صورت است می توان سرمایه داری و دولت آن را ساقط کرده و جامعه را نجات داد تنها از این طریق است که می توان  از هر گونه فلاکت و معضل های اجتماعی و مشخصا" از حاشیه نشینی و نوع دهشتناک آن یعنی کارتون خوابی و گور خوابی  خلاص شد.
جهت روشنتر شدن بخش کوچکی از واقعیات حاصل جمهوری اسلام تنها در رابطه با حاشیه نشینی بهتر است بدانیم در زمان سلطنت که ایران 35 میلیون  جعمیت داشت طبق آمار های دولت ان زمان بیش از 3 میلیون حاشیه نشین وجود داشت که نسبت به جمعیت آن زمان 10 در صد بود  و اکنون که جمعیت ایران به 80 میلیون رسیده است و حاشیه نشینها طبق آمار های دولت اسلامی حدود 12 میلیون نفر است که نسبت به جمعیت فعلی 15 در صد می باشد ، و این آمار نشان می دهد که حاشیه نشینی در حکومت اسلامی نسبت به ماقبل خود 50 در صد افزایش دارد.

کمیته حمایت از شاهرخ زمانی

9/10/1395

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر